سرگذر

معنی کلمه سرگذر در لغت نامه دهخدا

سرگذر. [ س َ گ ُ ذَ ] ( اِ مرکب ) مقام و مسکن. ( ناظم الاطباء ).

جملاتی از کاربرد کلمه سرگذر

که جان برد اگر آن مست سرگران بدرآید کلاه کج نهد از ناز و بر سرگذر آید
در انتظار تو فرش رهند سوختگان مرو که ریخته بر هر سرگذر آتش
ای دل براه عشق ز کونین در گذر گر زانک عاشقی ز سر جان و سرگذر
محمدرضا باهنر ۱۳۳۱ در کرمان متولد شد. وی در خانواده ای پرجمعیت متولد شد که از نظر اقتصادی وضعیت مناسبی نداشتند. محله او معروف به «محله شهر» از محله‌های بسیار قدیمی کرمان به‌شمار می‌رفت. پدرش، مغازه کوچکی در سرگذر داشت که از این راه امرار معاش می‌کرد. خودش در این باره می‌گوید: «پدر یک خواربارفروشی خیلی ساده‌ای داشتند. تقریبا تا قبل از انقلاب آنجا کار می‌کردند، بعد ولی مغازه‌شان را تعطیل کردند، چون درآمدی هم نبود و به همین دلیل مرحوم اخوی اوایل انقلاب بود که از پدر خواست کار را تعطیل کنند. ایشان تعطیل کردند و یکی دو سالی بیکار بودند؛ بعد حوصله‌شان نکشید و رفتند مغازه دیگری به اصطلاح دم دست یک روستایی کار کردند. تا سال ١٣٧٢ که مرحوم شدند، همانجا کار می‌کردند.»