سرندیب
معنی کلمه سرندیب در فرهنگ فارسی
جزیره ایست بزرگ بهند و در آن کوهی است که بر آن آدم علیه السلام هبوط نمود .
جملاتی از کاربرد کلمه سرندیب
به نزد سرندیب کوهی بلند پر از بیشه و مردم کشتمند
بهموجب اساطیر هند هنگامی که راما به سرندیب مسافرت کرد، راوانا زن او «سیتا» را از دستش گرفت و راما برای رهایی زن خویش با فرمانروای میمونها «سون» همدست شد و راوانا را کشت و زن خود را نجات داد.
گهی چند سرهنگ درگاه شد پس آن گه سرندیب را شاه شد
تو دادی سرندیب از آن پس به من فکندیم دور از بر خویشتن
پسر با برادرش هر دو به هم سرندیب دارند با باد و دم
بهو نام خویشی بدش در سپاه ز دستش به شهر سرندیب شاه
وز آنسو چو پور بهو رفت پیش به شهر سرندیب با عم خویش
آوردهاند که حکیمی در آن تاریخ از سرندیب آمده بود که دیدهٔ نابینا روشن همیکرد.
از مرکز خویش تا سرندیب یکسر بکشد سپاه و لشکر
چو گرشاسب و مهراج از جای جنگ رسیدند نزد سرندیب تنگ
دگر در گریز آن کجا مانده بود نهادند سر زی سرندیب زود