جملاتی از کاربرد کلمه سرمه کرده
تو از طریق جفا سرمه کرده دیده به سحر مرا ز حسرت تو رخ به خون دیده خضاب
زلف پرپیچ بر شکست به گل چشم پر خواب سرمه کرده به ناز
زلف کرده خالش را طفل بسته زنّاری سرمه کرده چشمش را کافر سیهپوشی
هزاران تیز چشم سرمه کرده برون میآمدند از زیر پرده
بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه روشن کنند دیده به عز لقای تو
به آب دولت تو رنگ داده باد وجوه به خاک درگه تو سرمه کرده باد مقل