سرمه سا

معنی کلمه سرمه سا در لغت نامه دهخدا

سرمه سا. [ س ُ م َ / م ِ ] ( نف مرکب ) ساینده سرمه. که سرمه ساید. سرمه کوب :
در آئینه دل خیال فلک را
بجز هاون سرمه سایی نبینم.خاقانی.صد جام لبالب است در گرد
در حلقه ٔچشم سرمه سایش.شیخ العارفین ( از آنندراج ).

معنی کلمه سرمه سا در فرهنگ فارسی

سایند. سرمه . که سرمه ساید . سرمه کوب .

جملاتی از کاربرد کلمه سرمه سا

من گرفتم سرمه سا گردید چشم پرفنت مانع آه و فغان چند کس خواهی شدن؟
به راهت سرمه سا کردی جبینم کشیدی سرمه چشم راه بینم
چون سنگ سرمه خاکش پیرایه نظرهاست چشمی که یک نظر دید آن چشم سرمه سا را
هوای زلف مشک آمیز و چشم سرمه سای تو چو تار عنکبوتم زار و بی آواز گردانید
چند بی سرمه سای خواهد بود بر فلک همنشین اختر تو
بخت سیاه بیدلان جامه کعبه می شود رهزن دین اگر کنی نرگس سرمه سای را
حضور تیره دلان سرمه سای آوازست در آن چمن که بود زاغ، آشیانه مکن
ساغر دگر نگردد، ساقی به سر درآید درگردش ار ببیند، آن چشم سرمه سا را
سیاه روزی ما رنگ بست خواهد شد کلیم اگر بمن آن چشم سرمه سا افتد
لاجرم اینک برای دیدهٔ خورشید دست مسیح است سرمه سای صفاهان