سرد گو

معنی کلمه سرد گو در لغت نامه دهخدا

سردگو. [ س َ ] ( نف مرکب ) سردبیان. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). سردگوی.

معنی کلمه سرد گو در فرهنگ فارسی

سرد بیان سود گری

جملاتی از کاربرد کلمه سرد گو

چو سرد گوی شوی باغ زرد روی شود برون نیارد از بیم دختریش سری