سرد گردیدن

معنی کلمه سرد گردیدن در لغت نامه دهخدا

سرد گردیدن. [ س َ گ َ دی دَ ] ( مص مرکب ) مقابل گرم گردیدن. || غمگین شدن. آزرده شدن :
چون ترا دید زردگونه شده
سرد گردد دلش نه نابیناست.رودکی.وزین کارها تو بکردار خویش
نگردی همی سرد زین روزگار.ناصرخسرو. || خاموش شدن. از کار افتادن. بازایستادن از کار :
دشمنان در مخالفت گرمند
و آتش ما بدین نگردد سرد.سعدی.

معنی کلمه سرد گردیدن در فرهنگ فارسی

مقابل گرم گردیدن یا غمگین شدن آزرده شدن یا خاموش شدن از کار افتادن

جملاتی از کاربرد کلمه سرد گردیدن

صائب از خاک شهیدان شمع روشن می شود سرد گردیدن چراغ دل نمی داند که چیست