معنی کلمه سرد گردیدن در لغت نامه دهخدا
چون ترا دید زردگونه شده
سرد گردد دلش نه نابیناست.رودکی.وزین کارها تو بکردار خویش
نگردی همی سرد زین روزگار.ناصرخسرو. || خاموش شدن. از کار افتادن. بازایستادن از کار :
دشمنان در مخالفت گرمند
و آتش ما بدین نگردد سرد.سعدی.