سرجس

معنی کلمه سرجس در لغت نامه دهخدا

سرجس. [ ] ( اِ ) نام آهنگی است. رجوع به آهنگ شود.
سرجس. [ س ِ ج ِ ] ( اِخ ) ابن هلیا الرومی. از مترجمان است و ترجمه کتاب الفلاحة الرومیة بدو نسبت داده شده است. ( از تاریخ علوم عقلی ص 365 ).

معنی کلمه سرجس در فرهنگ فارسی

ابن هلیا الرومی از مترجمان است و ترجمه کتاب الفلاحه الرومیه بدو نسبت داده شده است .

جملاتی از کاربرد کلمه سرجس

و روايت ديگر آن است كه : چون عيسى از يهود گريخت با هفده نفر از حواريانداخل خانه اى شد، پس يهود آن خانه را احاطه كردند، چونداخل شدند حق تعالى همه را به صورت عيسى كرد، ايشان گفتند: شما سحر كرديدبگوئيد كه عيسى كدام يك از شما است اگر نه همه را مى كشيم ، پس ‍ عيسى عليه السلامبه اصحاب خود گفت : كيست از شما كه امروزقبول كند كه شبيه به من شود و كشته شود وداخل بهشت شود، پس شخصى از ميان ايشان كه نامش سرجس بودقبول كرد و بيرون آمد و گفت : منم عيسى ، پس او را گرفتند و كشتند و به دار كشيدند،خدا عيسى را در همان روز به آسمان برد.
691- مجمه البيان 2/135، و در آن بجاى سرجس ، سرخس آمده است؛ تفسير امام حسن عسكرى عليه السلام 371.