سرای سپنج

معنی کلمه سرای سپنج در لغت نامه دهخدا

سرای سپنج. [ س َ ی ِ س ِ پ َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روزگار و دنیا. ( برهان ) ( آنندراج ). سرای عاریت دنیا. ( شرفنامه ). سرای ششدر. ( رشیدی ) :
مهر مفکن بر این سرای سپنج
کاین جهان پاک بازی و نیرنج .رودکی.چو گشت آن پریچهره بیمارغنج
ببرید دل زین سرای سپنج.رودکی.اگر گنج یابی اگر درد و رنج
نمانی همی در سرای سپنج.فردوسی.که از بهر ما زین سرای سپنج
نیامد بجز درد و اندوه و رنج.فردوسی.نبندید دل در سرای سپنج
کش انجام مرگ است و آغاز رنج.اسدی.دل نهادی در این سرای سپنج
چند بسیار تاختی فرسنگ .ناصرخسرو.|| خانه علفی باشد که کنار فالیز و کشت و زراعت سازند. ( برهان ) ( آنندراج ).

معنی کلمه سرای سپنج در فرهنگ فارسی

کنایه از روزگار و دنیا سرای عاریت دنیا سرای ششدر .

جملاتی از کاربرد کلمه سرای سپنج

دو چشم تو اندر سرای سپنج چنین خیره شد از پی تاج و گنج
چنینست کردار چرخ بلند دل اندر سرای سپنجی مبند
دگر گفت کاندر سرای سپنج چرا داشتی خویشتن را به رنج
چنو بگذرد زین سرای سپنج ازو بازماند زر و تاج و گنج
ز بهرگنج مبر رنج در سرای سپنج یکی نخست به دست آر داروی آجال
چنان دان که اندر سرای سپنج کسی کو نهد گنج با دست رنج
بود زندگانیش با درد و رنج نگردد کهن در سرای سپنج
غم و شادی این سرای سپنج نپاید بسی خاطر خود مرنج
حق چو خواهد که در سرای سپنج باشد از خوب و زشت و راحت و رنج
پسر مر پدر را به زخم درشت ز بهر سرای سپنجی بکشت