سختو. [ س ُ ] ( اِ ) = سغدو ( همین ماده )، معرب آن «سختور« »الطبیخ 53». ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). روده ای را گویند که آن را با گوشت و برنج و مصالح پرکرده بر روغن بریان کرده باشند. ( برهان ) ( غیاث ). چرب روده را گویند که بگوشت پر کرده باشند. ( جهانگیری ). روده گوسفند که آن را پاک کرده و گوشت و برنج و ادویه دیگر پر کرده در روغن بریان کنند و بخورند. ( آنندراج ). از اقسام مومبار است ، گویند که در اصل سغدومنسوب به سغد است که مملکتی است ، از کثرت استعمال سختو شده است. ( فهرست لغات بسحاق اطعمه ) : عشق سختو دل ما برد بیغما امروز مطبخی خیز و برو دیگ کلان نه بربار.بسحاق اطعمه.بر سایبان نان تنک اعتمادنیست سختو مگر بباطن پاک شما رود.بسحاق اطعمه.شمع سختو چون سر از جیب قدح برمیکند گنبد کیپا بنور خود منور میکند.بسحاق اطعمه.|| کنایه از آلت تناسل هم هست که قضیب باشد. ( برهان ).
معنی کلمه سختو در فرهنگ معین
(سُ ) [ معر. ] (اِ. ) ۱ - قسمی خوراک . طرز تهیة آن چنین است که رودة گوسفند را با گوشت و برنج و مصالح دیگر انباشته به روغن بریان کنند. ۲ - کنایه از: آلت تناسلی مرد، قضیب .
معنی کلمه سختو در فرهنگ عمید
نوعی خوراک که تکه های رودۀ گوسفند را با گوشت و برنج و چیزهای دیگر پرکرده و پخته باشند.
معنی کلمه سختو در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - قسمی خوراک . طرز تهیه آن چنینست که روده گوسفند را با گوشت و برنج و مصالح دیگر انباشته بروغن بریان کنند . ۲ - آلت تناسل مرد قضیب .
معنی کلمه سختو در ویکی واژه
قسمی خوراک. طرز تهیة آن چنین است که رودة گوسفند را با گوشت و برنج و مصالح دیگر انباشته به روغن بریان کنند. کنایه از: آلت تناسلی مرد، قضیب.
جملاتی از کاربرد کلمه سختو
ولى متاءسفانه برخى از انسانها در اثر غفلت و عدم توجه آنها از همين شناخت بديهى وروشن و بى واسطه نيز بى بهره اند. و كسى كه اين عشق (فطرى ) دردل او قوى نباشد و به تابش اين نور در زندگى روشنايىكامل نيافته و زندگيش با تاريكى غفلت و پوچى و بى هدفى همراه است گويى در اثرموانع و پرده ها و حجاب ها اصلاً با خدا آشنايى ندارد. و گاهى بر اثر پيشامدهاى سختو استثنايى اين نور برايش جلوه مى كند و افق دلش را پرنور ساخته ، قلبش متوجههستى بى نياز شده و به او روى مى آورد و براى يك لحظه هم شده خدا را مى يابد و باچشم و دل مى بيند. خوشا كه از اين جلوه و فروغ بهره گرفته و به هستى اش نورپاشيده و خود را از بى هدفى و غفلت و پوچى برهانند.
در پاسخ به اين سؤ ال مهم بايد بگوئيم ، كه خداوند سبحان در ذات بشر آمادگىكامل ، براى ايجاد رابطه با خالق متعال آفريده است و او بطور فطرى بدعا گرايشدارد چنانكه با يك بررسى دقيق و عميق از تاريخ زندگى انسان ، اين واقعيت خودبخودآشكار مى شود كه انسان هر چند مسلمان و خداشناس هم نباشد در هنگام گرفتارى هاى سختو دردناك ، از صميم قلب بخدا روى مى آورد و روزنه اميدوارى را دردل خويش احساس مى كند و اين همان توحيد فطرى است كه در اين مورد بحث مى كنيم .
عاصم عرض كرد: اى اميرمؤ منان (عليه السلام ) ولى تو با اين لباس خشن و غذاى سختو ناگوار به سر مى برى و من از تو پيروى مى كنم . امام فرمود: منمثل تو نيستم بلكه خداوند متعال بر پيشوايانعدل و حق واجب كرده است كه بر خود سخت گيرند و شيوه زندگيشان را هماهنگ با وضعزندگى طبقه ضعيف مردم قرار دهند تا فقر، فقير را از جا بدر نبرد و از صراط مستقيمخارج نگردد تا نادارى فقير موجب نافرمانى او از خدا نشود تنگدستى و فشار زندگىموجب آن نشود كه به فقيران سخت بگذرد. دراصول كافى آمده عاصم پس از شنيدن سخن امام (عليه السلام ) بى درنگ آن را پذيرفتو عباى خشن و عزلت نشينى خود را كنار گذاشت .(790)
و در كتاب تورات يا در لوح محفوظ و كتاب تكوين الهى خبر داديم و چنين مقدر كرديم كهشما بنى اسرائيل دوبار حتما در زمين فساد و خونريزى مى كنيد و تسلط و سركشى سختو ظالمانه مى يابيد (يكبار بقتل شعيا و مخالفت آرميا و بار ديگربقتل زكريا و يحيى مبادرت مى ورزند)(4).
اين سوره مباركه به ما مى آموزد كه خوى زشت حسد، چه خوى خانمان سوزى است و چگونهدشمنى و كينه - حتى در ميان پدر و فرزند و برادر و با برادر - ايجاد و مصيبت هاى سختو دشوار ناخوانده ، شكيبايى و تعادل روحى خود را از دست بدهد، بلكه با پناه بردنبه خداوند بزرگ و استمداد از او، در محكم ترين پناهگاه ها ماءوا گزيند و ياءس ونااميدى را از خود دور كرده ، به آينده اى روشن اميدوار گردد.
اگر از اين نقطه دنباله رود را گرفته و مسافت 60ميل بپيماييم به شهر سامره مى رسيم . سامره در اعصار پيشين ، يعنىقبل از آن كه دجله و فرات جلگه هاى عراق جنوبى راتشكيل دهند در صدارس امواج خليج فارس واقع بود. پس از آنكه اراضى اطراف آن سختو خشك گرديد، مردان باستان رنج ها بردند تا آن زمين پر مايه و رسوبى را آبادساختند. آنان بودند كه از سامره تا كوت الاماره كه مسافتش دويستميل است جدول كنده و مجراى دجله را مستقيم نمودند و در عينحال رود ادهم و باله را نيز كه در اين ناحيه دو فرع عمده دجله مى باشندتبديل به كانال كردند.