سخت پی. [ س َ پ َ / پ ِ ] ( ص مرکب ) نیرومند. قوی. ( ولف ). پرزور که مقاومت داشته باشد : کنون تا به بینم که با جام می همی سست باشی وگر سخت پی. ( شاهنامه فردوسی چ بروخیم ج 9 ص 2849 ).
معنی کلمه سخت پی در فرهنگ فارسی
نیرومند قوی پرزور که مقاومت داشته باشد .
جملاتی از کاربرد کلمه سخت پی
به قتلم ازآن کرده ای سخت پی که شاید یزیدت دهد ملک ری
سخت پی سست بود در طلب کوی تو آنک مرد را بادیه بر یاد تو بستان نشود
سکندر دران داوریگاه سخت پی افشرد مانند بیخ درخت
کنون تا ببینم که با جام می یکی سست باشی اگر سخت پی
دست بردارد ز من این سخت پی یا گشاید بندم از تن گفت نی