ستم زده

معنی کلمه ستم زده در لغت نامه دهخدا

ستم زده. [ س ِ ت َ زَ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) ستمدیده. ( آنندراج ).

معنی کلمه ستم زده در فرهنگ فارسی

ستمدیده

جملاتی از کاربرد کلمه ستم زده

اگر به سنگ تو لعلی ز قطرهٔ خونست یکی در آبه سخن با من ستم زده ئی
چه باشد ار بعنایت نظر کنی سوی خواجو چرا که لطف تو عامست و آن ستم زده عامی
به بند زلف تو زنجیر جان خود سازم دل ستم زده را چند گه براین دارم
فریب آشتی ده ظفر مبارک باد دل ستم زده در بند امتحان تو نیست
از تشنگی چو گوهر تبخال می شود کشت من ستم زده سیراب دانه تر
دل بردی از نزاری و جان هم دریغ نیست گر دل درین ستم زده جان نیز بسته‌ای
که ای ستم زده در بی کسی مشو نومید بشکر کوش که آمد مربی فقرا