سبز گردیدن. [ س َ گ َ دی دَ] ( مص مرکب ) برنگ سبز درآمدن. سبز شدن : تا آسمان روشن شود چون سبز گردد آسمان تا بوستان خرم شود چون تازه گردد یاسمین.فرخی.رجوع به سبز شدن شود.
معنی کلمه سبز گردیدن در فرهنگ فارسی
برنگ سبز در آمدن
جملاتی از کاربرد کلمه سبز گردیدن
دانه دل سبز گردیدن ندارد، ورنه من مدتی شد آبش از چاه زنخدان می دهم
زنگ بندد تیغ چون بسیار مانَد در نیام مانع است از سبز گردیدن روانی آب را
مانع است از سبز گردیدن روانی آب را ترمکن چون خضر لب از چشمه حیوان عمر
محرمان وصل در خشکی نفس دزدیدهاند خار ماهی را نباشد سبز گردیدن در آب