سباب

معنی کلمه سباب در لغت نامه دهخدا

سباب. [ س َب ْ با ] ( ع ص ) بسیار دشنام دهنده. ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ).
- سَبّاب ُ العَراقیب ؛ شمشیر.( اقرب الموارد ).
سباب. [ س ِ ] ( اِخ ) جایگاهی است در مکه. ( معجم البلدان ).

معنی کلمه سباب در فرهنگ فارسی

بسیاردشنام دهنده
جایگاهی است در مکه

جملاتی از کاربرد کلمه سباب

452-  (( سباب المؤ من فسوق ، و قتاله كفر، واكل لحمه معصية ، و حرمة ماله كحرمة دمه )) (منية المريد، ص 156، 157. الكافى4/64).
ل : قيامت روزى نيست كه روابط اجتماعى در آن جارى باشد؛ نه دادوستد در آن است و نهدوستى و نه شفاعت : يا أ يها الذين امنوا إ نفقوا ممّا رزقناكم منقبل أ ن يأ تى يوم لابيع فيه و لاخلّة و لاشفاعة و الكافرون هم الظالمون (590).همان طور كه قبلا اشاره شد انسان در دنيا مشكلات خود را يا باعلل و اسباب طبيعى برطرف مى كند، يا با روابط و انساب ؛ يعنى يا خودش كار مى كندو مشكل را حل مى كند، يا اگر خود توان كار نداشت به وسيله پدر و مادر يا برادر وفرزند و قوم و قبيله مشكل خود را مرتفع مى سازد، اما در قيامت نه كسى مى تواند از راهسبب طبيعى مشكلى را حل كند: تقطّعت بهم الا سباب