معنی کلمه سایگی در لغت نامه دهخدا سایگی. ( اِ ) ظاهراً مصحف ساتگی. ( حاشیه برهان قاطع چ معین ). قدح و پیاله شراب خوری. ( آنندراج ) ( برهان ). || کلاغ. ( برهان ).سایگی. [ ی ِ ] ( اِ ) نام میوه ای. ( آنندراج ) ( بهار عجم ) : سایگی از پرتو مجلس بتاب سایه همی جست در آن آفتاب.میرخسرو ( از آنندراج ).سایگی. [ ی َ /ی ِ ] ( حامص ) سایه و ظل. سایه داری. ( ناظم الاطباء ).
جملاتی از کاربرد کلمه سایگی زین لباس سایگی کز شرم هستی تیره است نور او پوشید ما را هر قدر عریان شدیم باشد از سایگیان دور شود ظلمت سایگیش نور شود روح که سایگی بود سرد و ملول و بیطرب منتظرک نشسته او تا که رسد بشارتی مدد از دولت سرمد جستند ظلمت سایگی از خود شستند