معنی کلمه سامح در لغت نامه دهخدا سامح. [ م ِ ] ( ع ص ) بخشنده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). سخی. ( ناظم الاطباء ) : گه حزم ثابت گه عزم جاعل گه بزم سامح گه رزم غالب.حسن متکلم.|| متواضع. || شریف و پاک نژاد. ( ناظم الاطباء ).