[ویکی فقه] سال پنجم هجرت با سال نزول دو سوره حجرات و حج مقارن است. در سال پنجم هجرت یا هجدهمین سال بعثت پیامبر گرامی اسلام (ص) جنگ خندق رخ داد؛ لذا «سَنَه خندقیه» نامیده شد. دو سوره حجرات و حج در این سال نازل شد..
جملاتی از کاربرد کلمه سال پنجم هجرت
سهمودى در وفاءالوفاء گويد: در سال پنجم هجرت ماه جمادى الاخر، ماه گرفت .رسول خدا صلى الله عليه و آله براى مردم مانند كسوف (آفتاب گرفتگى ) نماز خواند،يهود در وقت ماه طاس مى زدند و مى گفتند: ماه سحر شده است ابن حيان در صحيح خودگفته : رسول خدا صلى الله عليه و آله براى ماه گرفتن نماز خواند. ناگفته نماند كهدر كافى از حضرت كاظم عليه السلام نقل شده : چون ابراهيم پسررسول خدا صلى الله عليه و آله از دنيا رفت سه سنت در وى رسميت يافت ،اول آن كه به وقت وفات وى آفتاب گرفت ، مردم گفتند: فوت فرزندرسول الله صلى الله عليه و آله درعالم اثر گذاشت و آفتاب گرفته شد، حضرت پساز شنيدن اين سخن به منبر رفت و فرمود: مردم ، آفتاب و ماه دو آيت از آيات خدا هستند و باامر خدا درحركتند، نه براى مرگ كسى گرفته مى شوند ونه براى حيات كسى ، چون هردو يا يكى از آنها گرفته شد، نماز بخوانيد. آنگاه پايين آمد و با مردم نماز كسوفخواند(469). دوم آنكه نماز ميت بر اطفال نه واجب است نه راجح ، سوم : آن كه بهتر استپدر در قبر فرزند داخل نشود(470).
مجلسى ؛ دربحار الانوار، ج 20، ص 297، نقل كرده : تزويج زينب دراول ماه ذوالقعده از سال پنجم هجرت بود، و چون جنگ خندق در ماهشوال بوده ، پس تزويج زينب قبل از خندق بوده است .
طايفه بنى نضير وقتى در مدينه نقش هاى خود را نقش بر آب ديدند با مشركان مكه و چندطايفه ديگر همدست شدند و در سال پنجم هجرت ، سپاه عظيمى كهشامل ده هزار نفر مرد شمشير زن بود به فرماندهى ابوسفيان به قصد ريشه كن كردناسلام به مدينه حمله كردند. زمان آزمايش و فداكارى بود. مسلمانان با مشورت سلمانفارسى و پذيرش پيامبر مكرم (ص ) خندقى در اطراف مدينه كندند. دشمن به مدينه آمد.يكباره با خندقى وسيع روبرو شد. يهوديان (بنى قريظه ) مانند ديگر يهوديانبناى خيانت و نفاق گذاشتند. لحظه هاى سخت و بحرانى در پيش بود.
5 - فاطمه (س ) در جبهه سال پنجم هجرت بود، پيامبر (ص ) براى جلوگيرى از سپاه دشمن ، به مسلماناندستور حفر خندق را داد، و خود نيز با آن ها آماده ساختن چنين سنگر بزرگى گرديد، دراين هنگام به قدرى شرائط سخت بود كه گاهى مسلمانان ، از جمله شخص پيامبر (ص )چند روز گرسنه مى ماندند.
طفيل وقتى به وطن رسيد، مردم را دعوت به اسلام كرد، نخست خانواده و بستگانش بهاسلام گرويدند، طفيل به حضور پيامبر (صلى الله عليه وآله ) در كه و سپس مدينه رفتو آمد مى كرد و در جنگ خندق كه رد سال پنجم هجرت واقع شد با جمعيتى از خاندانش درحدود هشتاد نفر به مدينه آمده و در جنگ ، بيارى مسلمانان شتافتند.
در جنگ احزاب (خندق ) كه در سال پنجم هجرت در كنار مدينه واقع شد، امير مؤ منان على(عليه السلام ) به ميدان عمرو بن عبدود (قهرمان بى نظير دشمن ) رفت و در يك درگيرىتن به تن ، پاهاى او را قطع كرد و سپس سرش را از بدنش جدا نمود، در بدن او زرهقيمتى بود، على (عليه السلام ) آن را از بدن او خارج نساخت .
بنابر اين در سال پنجم هجرت كه غزوه (احزاب ) رخ داد، تنها طايفه (بنى قريظه) در مدينه باقى مانده بودند، و همانگونه كه در تفسير آيات هفده گانه جنگ احزابگفتيم آنها در اين ميدان پيمان خود را شكستند، به مشركان عرب پيوستند و به روىمسلمانان شمشير كشيدند.
سال پنجم هجرت بود، پيامبر (ص ) براى جلوگيرى از سپاه دشمن ، به مسلماناندستور حفر خندق را داد، و خود نيز با آن ها آماده ساختن چنين سنگر بزرگى گرديد، دراين هنگام به قدرى شرائط سخت بود كه گاهى مسلمانان ، از جمله شخص پيامبر (ص )چند روز گرسنه مى ماندند.
ابن اسحاق در سيره اش گويد: جنگ خندق در ماهشوال سال پنجم هجرت بود، طبرسى در اعلام الورى ماهشوال سال چهارم هجرت فرموده ، ولى ظاهرا آن اشتباه است يعقوبى در تاريخ خودفرموده كه در سال ششم هجرت بود آن وقت پنجاه و پنج ماه از هجرت مى گذشت ولى آنبا سال پنجم تطبيق مى كند، نه سال ششم . واقدى آن را درسال پنجم درماه ذوالقعده گفته است . ابن اثير نيز دركامل مانند ابن اسحاق در شوال سال پنجم گفته است ، ظاهراسال پنجم بودن يقينى و صحيحتر از همه است .
در جريان جنگ احزاب كه در سال پنجم هجرت واقع شد، پيامبر صلى الله عليه وآلهدستور حفر خندق را داد، آن حضرت با مديريت خاصى هر ده نفر را ماءمور حفر 40 ذراعحدود 200 متر كرد، و با توجه به اينكه سپاه سالم حدود سه هزار نفر بودند، تقريباشش هزار متر از خندق را كنده شد، و اين همه كار در شش روز به انجام رسيد، جالب اينكهپيامبر صلى الله عليه وآله شخصا در كندن خندق شركت داشت ، مسلمانان روزها به حفرخندق مشغول بودند، و شبها به خانه هاى خود براى استراحت باز مى گشتند، ولىرسول خدا صلى الله عليه وآله روى يكى از تپه ها چادر زده بود و شبها نيز در همانجاكنار خندق مى ماند و به كار ادامه مى داد، از اين رو در همينمحل چادر، به ياد اين خاطره ، مسجد ذناب ساخته شد. (186) واژه ذناب در لغت به معنىنخى است كه به اين نام موسوم شد، سپس مسجد را به جاى آن با پسوند ذنابخواندند.