معنی کلمه زنهارخواه در لغت نامه دهخدا
ز زابلستان گر ز ایران سپاه
هر آنکس که آیند زنهارخواه
بدار و به پوزش بیارای مهر
نگه کن بدین کارگردان سپهر.فردوسی.شکسته شدند آن سه شاه و سپاه
همه یک بیک گشته زنهارخواه.فردوسی.برفتند یک بهره زنهارخواه
گریزان برفتند بهری به راه.فردوسی.سبک با تنی صد سران سپاه
بر پهلوان رفت زنهارخواه.اسدی.بسی گشت در خاک زنهارخواه
ببخشید خون و ببخشود شاه.اسدی.