زمیدان

معنی کلمه زمیدان در لغت نامه دهخدا

زمیدان. [ زَ م َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان لاهیجان است که 300 تن سکنه دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2 ).

معنی کلمه زمیدان در فرهنگ فارسی

دهی از دهستان حومه بخش مرکزی هیجان است

جملاتی از کاربرد کلمه زمیدان

سرگشته چو گوئیم از آن در خم چوگان کز روز ازل گوی زمیدان بربودیم
چو بودش به زور و هنر دستبرد زمیدان جهان گوی خوبی ببرد
شاه طبع ارچه بچوگانم زمیدان برده بود زیر پای اسب تو چون گو بسر بازآمدم
زمیدان سرا، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان لاهیجان در استان گیلان ایران است.
سبکدستی کز او دلهای سرگردان شود زخمی زمیدان سر به پیش افکنده چون چوگان برون آید
زمیدان و درِ او جوی پیروزی و بهروزی که پیروزی و بهروزی از آن میدان و در خیزد
بزن گوئی تو ای شاه حقیقت گِرو بر تو زمیدان طریقت
زمیدان چو بهرام بیرون کشید همی دامن ازخشم در خون کشید
چون زنان تا چند در خانه پی آرایشی مردوش در رزم نفس آی و زمیدان برمگرد
چو سربازان به مردی جان سپارند زمیدان خسته لچمن را بیارند
زمیدان بالا، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان لاهیجان در استان گیلان ایران است.
بگفت این و بگرفت دست جوان زمیدان به خرگاه خود شد روان