زعله

معنی کلمه زعله در لغت نامه دهخدا

( زعلة ) زعلة. [ زَ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) آنکه در یک سال بچه دهد و در سال دوم نه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). که در یک سال بچه دهد و در سال دوم ندهد. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ماده ای که در یک سال بچه دهد و در سال دوم ندهد.( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). و در تکملة بالضم ، زُعلَة. ( از اقرب الموارد ). || شترمرغ ماده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). لغتی است در صعلة. ( از اقرب الموارد ).

جملاتی از کاربرد کلمه زعله

در بـحـارالانـوار از كـتـاب قـصـص الانـبـيـاء نـقـل شـده اسـت كـه اسـمـاعـيـل پـس از مـرگ مـادر، زنى از قبيله جرهم گرفت به نام زعله يا عماده و از وى صـاحـب فـرزنـد نـشـد. سـپـس او را طلاق داد و سيده دختر حارث بن مضاض را به همسرى اختيار كرد و از وى صاحب چندين فرزند شد.(347)