زرفشانی
جملاتی از کاربرد کلمه زرفشانی
این به گاه سرفشانی بر یسار آرد یمین آن بهگاه زرفشانی از یمین آرد یسار
که دست تو گرد سفر نافشانده کند بر من و نظم من زرفشانی
مزد کار دختر هر روزه، یکجایت نبود تا که بفروشی به هر کو، زرفشانی میکند!
قومی به نثار زرفشانی جمعی به شمار زر ستانی
گر ببیند زرفشانی کفش باد صبا از چنان زر پاشی خود بیگمان گردد خجل
مگر به میوه بی خار بارور گردی شکوفه وار به هر خار زرفشانی کن
دل و دست او را توان گفتن الحق بهنگام در پاشی و زرفشانی
ز دل گشائی چون باغ لیک روز بهار ز زرفشانی چون شاخ لیک وقت خزان
زرفشانی چه بود در نظر سیمبران مرد باید ز سر نقد روان بر خیزد
کواکب کرده بهر زرفشانی طبقهای فلک را زر نشانی