زربافته

معنی کلمه زربافته در لغت نامه دهخدا

زربافته. [ زَ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) زربفت.( فرهنگ فارسی معین ). قسمی پارچه که در تار یا پود آن از الیاف زر بکار برده باشند. به زر بافته : و جامه های دیباج زر بافته در او پوشانیدند. ( تاریخ قم ص 302 ). رجوع به زرباف ، زربافت و زربفت شود.

معنی کلمه زربافته در فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) پارچه ای که در آن رشته های طلا بکار برده باشند زرتار زردوزی .
زر بفت قسمی پارچه که در تار یا پود آن از الیاف زر بکار برده باشند

جملاتی از کاربرد کلمه زربافته

255- يعنى : لباس ابريشم و حرير زربافته بر تن نااهل مانند: سنگ درخشنده كبود رنگ و طلاى خالص است كه بر نقش ديوار بى جان ، نمايان مى باشد.