زربافت
معنی کلمه زربافت در فرهنگ فارسی
زر بفت زر بافته
جملاتی از کاربرد کلمه زربافت
10 - عرض كردم : خداوند مرا فداى شما كند درباره مشك چه مى فرمائيد؟ فرمود: هماناپدرم دستور داد براى او مشك درست كنند، فضل به ايشان نوشت مردم اينرا نقص مى دانند.پدرم نوشت : اى فضل آيا نمى دانى كه يوسف ديباى زربافت مى پوشيد و بركرسيهاى طلا مى نشست و اينها چيزى از حكمت او نكاست و همينطور سليمان دستور داد براىاو به اندازه چهار هزار درهم عطر بسازند.
و در كافى به سند خود از عباس بن هلال الشامى ، غلام ابى الحسن (عليه السّلام ) از آنجناب روايت كرد كه گفت : خدمت آقايم عرض كردم : فدايت شوم ، مردم چقدر دوست مى دارندكسى را كه غذاى ناگوار بخورد و لباس خشن بپوشد و در برابر خدا خشوع كند،فرمود: مگر نمى دانى كه يوسف پيغمبر، كه فرزند پيغمبر بود همواره قباهاى حرير،آنهم زربافت مى پوشيد، و در مجالس آل فرعون مى نشست و حكم مى كرد، و مردم هم بهلباس او ايراد نمى گرفتند، چون مردم محتاج لباس او نبودند، مردم از او عدالت مىخواستند.
(سندس ) به پارچه هاى ابريشمين نازك و لطيف مى گويند، و بعضى قيد زربافت رانيز به آن افزوده اند.
قطام كه تا قبل از شهادت امام على عليه السّلام در عزاى پدر و دو برادر خود لباسسياه بر تن داشت آن روز با لباسهاى ابريشمى سرخ و زربافت كه مخصوصثروتمندان و از ساخته هاى مردم ايران بود و با نقابى از همان جنس كه نشان ازخوشگزرانى و هوسرانى هاى او داشت در آن مجلس حضور داشت .
هر غرفه اى هفتاد در دارد. بر هر درى هفتاد پرده زربافت ، و در هر غرفه اى هفتاد خيمه ودر هر خيمه اى هفتاد تخت طلائى كه پايه هايش از زمرد و زبرجد است ، بر هر تختىچهل بستر به طول چهل ذراع ، و بر هر بسترى زوجه اى از حورالعين كه هر يك را هفتادكنيز و هفتاد غلام آماده به خدمت باشند.(180)
او وقتى وارد بارگاه رستم گرديد، ديد رستم روى تخت زرين نشسته است و دربارگاهاو فرشهاى عالى گسترده شده و متكاهاى زربافت نهاده اند.
55 - پوشيدن لباس ابريشمى و حرير و زربافت براى زن در نماز و غير نماز و احرامجايز، ولى بر مردان حرام است .
این فرش در تملک سان مارکو قرار دارد و ۴ فرش دیگر در سال ۱۶۲۲ و همچنین سه فرش زربافت ابریشمی نیز بهوسیلهٔ ایرانیان در سال ۱۶۳۶ به ونیز راه یافتند.
روانشناسی محیطی، نوشتهٔ فرانسیس تی. مک اندرو، برگردان: دکتر غلام رضا محمودی - انتشارات زربافت اصل، چاپ اول: تهران ۱۳۸۷
در اين دوره به علت بى كفايتى خلفا و غرق بودن آنها در ((عياشى )) ، ((زن بارگى)) ، ((شب نشين هاى ))آنچنانه ، ((ولخرجى )) هاى بى حد و حصر، ((رفاه زدگى ))و((دنياپرستى )) ، جامعه ، در عمل به دو قشر و دو قطب بزرگ تقسيم شده بود: فقيرفقير، و غنى غنى ، اكثريت محروم ، اقليت برخوردار.(216) شكاف و فاصله طبقاتى بين خلفا در اعياد و جشن ها، و يا بخشش هاى بى حساب و بى رويه آنان ؛ چه به خويشانو همسران و چه در ((بزم هاى ننگين شبانه ))به آوازه خوانان و رقاصه ها و دلقك ها، ويا لباس هاى فاخر و زربافت و سفره هاى رنگين آنان ، همچنين اشاره اى خواهيم داشت بهوضع زندگى ، درآمد و اختلاس هاى برخى از وزرا و يا ديگر كارگزاران حكومت ، ولى ازآنجا كه ارائه همه موارد، سخن را به درازا مى كشاند به ناچار تنها به نمونه هايى اكتفا مى شود. تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل .