زر خلاص

معنی کلمه زر خلاص در لغت نامه دهخدا

زر خلاص. [ زَ رِ / زَرْ رِ خ َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زری که از بوته برآمده باشد. ( آنندراج ). بی بار. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). یعنی زر خالص که از بوته بیرون آرندش... ( شرفنامه منیری ). زر خالص. ( غیاث اللغات ) :
شاه فرمود تا به مجلس خاص
بر محکها زنند زر خلاص.نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 229 ).رجوع به خلاص شود.

معنی کلمه زر خلاص در فرهنگ فارسی

زری که از بوته بر آمده باشد

جملاتی از کاربرد کلمه زر خلاص

گر به همه ترازوئی زر خلاص درخورد خور به ترازوی فلک، هست چو زر به در خوری
کمرهای زرین غلامان خاص چو بر شوشهٔ نقرهٔ زر خلاص
خلق در زحمت و او در طلب زر خلاص داد از دست خواص
چنان گنجی از سیم و زر خلاص به مهر جهاندار کردند خاص
شاعران هستند لیکن آهن از زر خلاص هم پدید آید چو سنگ امتحان آمد پدید
روح روان است آب بی‌عمل امتحان زر خلاص است خاک بی‌اثر کیمیا
شاه فرمود تا به مجلس خاص بر محکها زنند زر خلاص