زر خشک

معنی کلمه زر خشک در لغت نامه دهخدا

زر خشک. [ زَ رِ / زَرْ رِ خ ُ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) طلای خالص بی غل و غش را گویند. ( برهان ) ( آنندراج ) ( فرهنگ فارسی معین ). زر خالص و بی بار. ( ناظم الاطباء ). زر خالص. ( فرهنگ رشیدی ) ( غیاث اللغات ). در سراج نوشته که خشک بمعنی تنها آمده یعنی زری که در آن غش نباشد. ( غیاث اللغات ). کنایه از زر خالص. ( انجمن آرا ). زر خالص و مجرد. ( شرفنامه منیری ) :
برون از طبقهای پر زر خشک
به صندوق عنبر به خروار مشک.نظامی ( اقبالنامه بنقل از شرفنامه منیری ).از شتر بارهای پر زر خشک
و از گرانمایه های گوهر و مشک.نظامی ( هفت پیکر چ وحید ص 61 ).

جملاتی از کاربرد کلمه زر خشک

گفتم به دل که تحفهٔ آن بارگاه انس گر زر خشک نیست سخن‌های تر فرست
از شتر بارهای پر زر خشک وز گرانمایه‌های گوهر و مشک
نیفتاده گردی بر آن زر خشک بجز سونش عنبر و گرد مشک
سردی زر خشکی سالوس چون نبود حاجت نیوفتاد بزهد مزورم
اگرچه لبت خشک و چشمت تر آمد مخور غم که زر خشک و تر می‌ستاند
ز روی زر خشک در خون نشیند ز اشکم دل لو لوءِ تر بلرزد
سیم تر از دلم به دامان ریخت زر خشک از رخم مقرر کرد
همه خاک چین نافه مشک بود همه خشک و تر پر زر خشک بود
در آن حضرت که چون خاک است زر خشک سلطانی گدایی را اجازت کن به شعر تر فرستادن
گوئی که زر خشک همی با مر داری برگشتم از این یارب زنهار ندارم