ریزه ریزه. [ زَ / زِ زَ / زِ ] ( ص مرکب ، ق مرکب ) پاره پاره. ذره ذره. پارچه پارچه. ( ناظم الاطباء ). هسیس. ( منتهی الارب ) : ریزه ریزه صدق هرروزه چرا جمع می ناید در این انبار ما.مولوی.چو گربه درنربایم ز دست مردم چیز ور اوفتاده بود ریزه ریزه برچینم.سعدی.- ریزه ریزه باران ؛ قسمی گل دوزی با ابریشم بر عرقچین و غیره. ( یادداشت مؤلف ). - ریزه ریزه کردن ؛ پاره پاره کردن. به قطعات کوچک بریدن یا شکستن : پاره پاره و ریزه ریزه اش می کردم چنانکه هیچ نماند. ( کتاب المعارف ). - ریزه ریزه کرده ؛ پاره کرده شده. شکسته شده به پارچه های کوچک. ( از ناظم الاطباء ).
معنی کلمه ریزه ریزه در فرهنگ فارسی
پاره پاره و ذره ذره و پارچه پارچه .
جملاتی از کاربرد کلمه ریزه ریزه
تا حشر خلد به هر دلی ریش این شیشه ریزه ریزه چون نیش
از عطر حبه حبه دهد هر کسی عطا از جود ریزه ریزه کم و بیش پر عیار
اگر چه خصم تو کوهی است زآهن و پولاد شود بضربت تو ریزه ریزه چون ارزن
چو گربه درنربایم ز دست مردم چیز ور اوفتاده بود ریزه ریزه برچینم
اگر سندانم آید پیش نیزه شود از زخمِ زخمم ریزه ریزه
سحق -بر وزن سنگ- یا مساحقه معانی گوناگونی دارد، از جمله: جامهٔ کهنه، ریزه ریزه کردن، کوبیدن، نرم کردن، ساییدن و پاک کردن و در اصطلاح حقوقی به عمل دو زن که از هم لذت جنسی میبرند و با مالیدن آلت زنانه خود به هم شهوت میکنند و در ماده قانونی «همجنسگرایی زنان با اندام تناسلی» اطلاق میشود.
شد است از عشق خود او ریزه ریزه چو دریا نیز در شور و ستیزه
ریزه ریزه شدی از زخم کدین پوششم گرنبدی جز خارا
«فَجَعَلَهُمْ جُذاذاً» آن بتان ایشان را ریزه ریزه کرد، «إِلَّا کَبِیراً لَهُمْ» مگر آن بزرگتر بتی که ایشان را بود، «لَعَلَّهُمْ إِلَیْهِ یَرْجِعُونَ» (۵۸) مگر با ابراهیم گروند.
وگرنه همین لحظه برم سرت کنم ریزه ریزه همه پیکرت
شود به ضربت او ریزه ریزه چون جوشن چو راز گوی شود روز رزم با خفتان