روی به دیوار

معنی کلمه روی به دیوار در لغت نامه دهخدا

روی به دیوار. [ ب ِ دی ] ( ص مرکب ) مشوش و پریشان و حیران. ( ناظم الاطباء ).
- غریب روی به دیوار ؛ غریب پریشان و مشوش.

جملاتی از کاربرد کلمه روی به دیوار

نیست جز صورت دیوارجهان جامی چند پشت بر قبله جان روی به دیوار کنیم
عاشق و بیمار و غریب و فقیر روی به دیوار ودل پر زحیر
به ازان نیست که درگوشه ویرانه خویش پا به دامن کشم و روی به دیوار کنم
خورشید هرکجا که دچار تو می‌شود از انفعال روی به دیوار می‌کند
که مرا در نظرآورد که از غایت ناز چین بر ابرو نزد و روی به دیوار نکرد
آه این چه حجاب است که از شرم رخ تو در خانه خود روی به دیوار نشینم
خوش وقت گروهی که در اندیشه یارند چون کعبه روان روی به دیوار ندارند
جامی به روی خود چو در وصل بسته دید در کنج صبر روی به دیوار غم نشست
ای بس که بگردد در و دیوار فلک ما روی به دیوار لحد آورده
با همه تدبیر خویش ما سپر انداختیم روی به دیوار صبر چشم به تقدیر او