روشن گشتن

معنی کلمه روشن گشتن در لغت نامه دهخدا

روشن گشتن. [ رَ / رُو ش َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) روشن گردیدن. روشن شدن. تابان شدن. نورانی گشتن. مقابل تاریک شدن. ( یادداشت مؤلف ). صبح شدن :
تیره شد آب و گشت هوا روشن
شد گنگ زاغ و بلبل گویا شد.ناصرخسرو. || آشکار شدن. واضح شدن. معلوم شدن. پیدا آمدن. روشن شدن. ( یادداشت مؤلف ) : هر کلمه تا بر من روشن نگشت از مخبر صادق ، در این کتاب ننوشتم. ( قصص الانبیاء ص 3 ). باز درعواقب کارهای عالم تفکر کردم... تا روشن گشت که نعمتهای این جهانی چون روشنایی برق است. ( کلیله و دمنه ).
پس از سی سال روشن گشت بر خاقانی این معنی
که سلطانی است درویشی و درویشی است سلطانی.خاقانی.مجاهرت او به عصیان پیش سلطان روشن گشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 342 ).

معنی کلمه روشن گشتن در فرهنگ فارسی

روشن گردیدن . روشن شدن . تابان شدن

جملاتی از کاربرد کلمه روشن گشتن

و بنابراين ، معناى آيه اين مى شود كه : در هنگام احاطه هلاكت و از كار افتادن اسباب نجات از سببيت و تاءثير و روشن گشتن عجز و زبونى انسانى كه خود را مستقل و مستغنى از خدا مى پنداشت كاملا روشن مى شود كه ولايت همه امور انسان ها و هر موجود ديگرى و ملك تدبير آن تنها از آن خدا است ، چون او يگانه معبود حق است ، و معبودحق است كه تمامى تدابير و تاءثيراتش همه بر اساس حق و واقع است ، و ساير اسباب ظاهرى كه بشر گمراه آنها را شركاى خدا در مساءله تدبير و تاءثير مى پندارند، درناحيه ذات خودشان باطلند و مالك هيچ اثرى از آثار خود نيستند. تنها آن اثرى را دارا هستند و از خود بروز مى دهند كه خداى سبحان اذن داده باشد، و تمليكشان كرده باشد. واز استقلال جز اسمى كه بشر از آن برايش توهم كرده ندارد، پس هر سببى از ناحيه خودش باطل و به وسيله خدا حق است ، و خدا در ناحيه ذاتش حق و مستقل و غنى بالذات است .