روشن چشم
معنی کلمه روشن چشم در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه روشن چشم
غرفه اش چشم است و طاقش ابروان بالای چشم باد روشن چشم او از طلعت شه جاودان
بروی اوست مرا طبع شاد و روشن چشم بوصل اوست مرا تن جوان و تازه روان
بر فروغ طلعتش هرگهکه بگشایند چشم دیدهٔ احباب روشن چشم اعدا کور باد
هست تنها بر تو روشن چشم امید صغیر اندرین دریا درخشان گوهر یکدانهای
ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من آخرت رحمی نیاید بر دل مسکین من
گر شود دیده مردم ز تماشا روشن چشم ما روشنی از سرمه عبرت گیرد
بدو است روشن چشم امیر هر شب و روز که اوست مردمک چشم میر و نور بصر
ای نگارین آهوی مشکین من با تو روشن چشم عالم بین من
یوسف گل رسید و شد روشن چشم نرگس به بوی پیرهنش
چشمم نورت در این و آن دید روشن چشمی که آن چنان دید