روزکی

معنی کلمه روزکی در لغت نامه دهخدا

روزکی.[ زَ ] ( اِ مرکب ) از: روز + کاف تصغیر + یای وحدت. یک روزی. یک زمان اندکی. ( ناظم الاطباء ) :
چون بریدند روزکی دو سه راه
توشه ای را که داشتندنگاه.نظامی.اما نه هنوز روزکی چند
میباید شد بوعده خرسند.نظامی.که صابر شو درین غم روزکی چند
نماند هیچکس جاوید در بند.نظامی.روزکی چند چون برآسایم
در انصاف و عدل بگشایم.نظامی.روزکی چند باش تا بخورد
خاک مغز سر خیال اندیش.سعدی.
روزکی.[ زَ ] ( اِخ ) نام محلی است. شاه طهماسب صفوی اکراد آنجا را به تنکابن گیلان انتقال داد. ( از سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو ص 23 و ترجمه آن ص 45 ).

معنی کلمه روزکی در فرهنگ فارسی

نام محلی است . شاه طهماسب صفوی اکراد آنجا را به تنکابن گیلان انتقال داد .

معنی کلمه روزکی در دانشنامه آزاد فارسی

روزَکی
از طوایف بزرگ کرد ناحیۀ بدلیس در عثمانی، متشکل از سه گروه به نام های بلباسی، قوالیسی و بدلیسی. جمعیت روزکی های بدلیس را در میانۀ قرن ۱۱ق، در حدود ۴۰هزار نفر تخمین زده اند. گروهی از طایفۀ روزکی در عهد شاه طهماسب صفوی به نواحی داخلی ایران و سواحل دریای خزر کوچیدند. روزکی های ایران در اوایل سلطنت شاه عباس صفوی به ناحیۀ بدلیس بازگشتند و تابع دولت عثمانی شدند.

جملاتی از کاربرد کلمه روزکی

میان زاهدان محبوس بودم روزکی چندی بحمدالله ازان زندان بجستم تا چه پیش آید؟
بباید داغ دوری روزکی چند پس از دوری خوش آید مهر و پیوند
گفت آوخ که بر من این ده صد بود بر من ز روزکی ده بد
روزکی همنشین ما گردی شبکی در کنار ما باشی
چون بریدند روزکی دو سه راه توشه‌ای را که داشتند نگاه
گفتم روزکی دو سه مانده‌ام در آب و گل بسته خوفم و رجا تا برسد صلای من
شد سلیمان بدان سخن خوشنود روزکی چند منتظر می‌بود
روزکی چندی چو سیرابی کنم بعد از آن رخساره چون آبی کنم
با هم بودیم روزکی چند آن عیش کجا و آن زمان کو؟
اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم