روز میدان. [ زِ م َ / م ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز جنگ.( از آنندراج ). بمجاز روز نبرد و پیکار : اسب لاغرمیان بکار آید روز میدان نه گاو پرواری.سعدی.صحبت ناعاقلان در خاک و خونی میکشد اسب کاهل مرد را در روز میدان دشمن است.اشرف ( از آنندراج ).
معنی کلمه روز میدان در فرهنگ فارسی
روز جنگ . بمجاز روز نبرد و پیکار
جملاتی از کاربرد کلمه روز میدان
موحدی که روز میدان ازو شکست پشت و پنجه مشرکین
حکم سلطان گیر و از حکمش منال روز میدان نیست روز قیل و قال
به حکم حق بسی در روز میدان اعانت دیده از من شاه مردان
خامه معجز بیان من عصای موسویست روز میدان بر کف دست اژدها باشد مرا
گاه احسان چون درآری دست همت از بغل روز میدان چون درآری پای دولت در رکاب
ای صید دام حسنت شیران روز میدان وی مست جام عشقت مردان راه معنی
غافل که شود چه خسرو عشق روز میدان سوار شبرنگ
روز میدان شیر چون جولان کند جیش گرگان بی تأمل بشکند
روز میدان پای تا سر دل ، ز سر تا پا جگر شیر هیبت ، صف شکافی ، تیر صولت ، صفدری
روز میدان که برد دست به چوگان و به گوی دست او بوسه دهد گویزن و چوگانباز