روز دیده

معنی کلمه روز دیده در لغت نامه دهخدا

روزدیده. [ دی دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) سالخورده. ( آنندراج ). پیر. ( فرهنگ شعوری ) ( ناظم الاطباء ). معمر. مسن. ( آنندراج ). روزگاردیده و روزگارگذرانده. ( از فرهنگ شعوری ). سال دیده. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه روز دیده در فرهنگ فارسی

سالخورده . پیر . معمر

جملاتی از کاربرد کلمه روز دیده

تا کی از اشکم و تا چند ز آهم شب و روز دیده پر آب بود، سینه پر آتش باشد
پس از استقرار در تبوک، محمد آماده رویارویی با سپاه روم شرقی شد. پس از بیست روز دیده‌بانی در منطقه و ایجاد شماری پیمان و اتحاد با روسای قبایل محلی، بدون دریافت نشانه ای از حضور لشکر بیزانس، محمد تصمیم به بازگشت به مدینه گرفت. به این صورت، میان سپاه محمد و بیزانس در تبوک جنگی اتفاق نیفتاد، به اعتقاد دایرةالمعارف آکسفورد جهان اسلام، «این نمایش قدرت، نمایانگر قصد محمد در به چالش کشیدن سلطه بیزانسیان بر قسمت شمالی مسیر تجاری مکه تا سوریه است».
مرا باری از درد تو نیست خواب ز انده شب و روز دیده پر آب
در قرن‌های دوازده و سیزده میلادی، بزرگ‌ترین قدرت نظامی که جهان تا آن روز دیده بود، به‌وسیلهٔ خان معروف مغول چنگیز خان در آسیای مرکزی پدیدار شد، و به حرکت درآمد. مغولان طی چند دهه سرزمین‌های آسیا را درنوردیدند و تا نواحی شرق اروپا نیز راه یافتند.
زان رو که به روز دیده خسرو چه عجب گر خسرو ملک نیمروزش گویند؟
چنین گفت بهرام کای سرکشان ز نیک و بد روز دیده نشان
آن پری‌چهره بود که‌اول روز دیده بودش چنان جهان‌افروز
از پرده هرکه رویتْ یک روز دیده باشد کس در نظر نیارد؛ گر نورِ دیده باشد
شبگرد است، معمولاً در روز دیده نمی‌شود. به صورت انفرادی و گاهی در دسته‌های کوچک زندگی می‌کند.
آن روز دیده بودم این فتنها که برخاست
آن روز دیده بودم این فتنه ها که برخواست کز سرکشی زمانی با ما نمی نشستی
برای آن که که از بهرشان برد درمی گشوده اند شب و روز دیده چون روزن
به شب عذار مه از گرد در تتق ماند به روز دیده خورشید پرغبار شود
به دیده غیر تو را راه کی توانم داد خیال تو چو شب و روز دیده بان من است