روح حیات

معنی کلمه روح حیات در لغت نامه دهخدا

روح حیات. [ ح ِ ح َ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بخار رطب است که حیات بدن از آن است. ( فرهنگ علوم عقلی دکتر سجادی ص 281 ).

معنی کلمه روح حیات در فرهنگ فارسی

بخار رطب است که حیات بدن از آنست

جملاتی از کاربرد کلمه روح حیات

من از جدا شدن قفقاز از ایران افسوس می‌خوردم ولی زمین‌های آباد که از آن‌ها می‌گذشتم بما لبخند زده می‌گفتند اگر تاکنون ما جزء ایران بودیم کی و کجا این خوسبختی ما را حاصل می‌شد بلکه به‌صورت ویرانی مانده می‌باید باز سال‌ها لگدکوب اشتران و استران بارکش بوده باشیم در صورتی‌که اکنون خطوط آهن مانند عروق و شرائین قطعات پیکر ما را بهم پیوسته اعصاب ما را روح حیات داده‌است شما را چه بازداشته‌است که آرزوی بدبختی ما دارید.