روایت کننده

معنی کلمه روایت کننده در لغت نامه دهخدا

روایت کننده. [ رِ ی َ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] ( نف مرکب ) راوی. ( دهار ). راوی. راویة. ( لغت محلی شوشتر نسخه خطی ). نقل کننده. حکایت کننده : واز فرزندان نعیم بن سعد روایت کنندگانیم. ( تاریخ قم ص 278 ). و رجوع به روایت و روایت کردن و روایة شود.

معنی کلمه روایت کننده در فرهنگ فارسی

راوی نقل کننده

جملاتی از کاربرد کلمه روایت کننده

این سریال روایت کننده داستان امیلی دیکینسون، شاعر و نویسنده آمریکایی است، دختر جوانی که در قرن نوزدهم می‌زیست، و قرار است کاوشی در محدودیت‌های جامعه، محدودیت‌های جنسی و خانوادگی داشته باشد که تلاش کردند سد راه یک شاعر جوان و سرسخت که از زمان خودش خیلی جلوتر بود شوند.
یکی سرود سراینده از ستاک سمن یکی زبور روایت کننده از محراب
ناصر طهماسب، دوبلور، که علاوه بر گویندگی نقش‌های اول، در فیلم‌های سینمایی و مجموعه‌های تلویزیونی زیادی به عنوان مدیر دوبلاژ فعالیت داشته، در این مجموعه تلویزیونی به عنوان راوی عاشقانه حماسی هادی مقدم دوست حضور دارد و در بخش‌هایی از مجموعه تلویزیونی، به عنوان راوی روایت کننده ماجراهای مجموعه تلویزیونی است.