رهایی یافتن

معنی کلمه رهایی یافتن در لغت نامه دهخدا

رهایی یافتن. [ رَ ت َ] ( مص مرکب ) خلاص شدن و آزاد شدن و نجات یافتن. ( ناظم الاطباء ). تخلص. ( منتهی الارب ). تملس. جَستَن. خلاص شدن. مستخلص شدن. رستن. ( یادداشت مؤلف ) :
بجویید تا قارن رزم زن
رهایی نیابد از این انجمن.فردوسی.بدامم نیاید بسان تو گور
رهایی نیابی بدینسان مشور.فردوسی.امروز کیا بوسه دهد بر لب دریا
کز دست شهنشاه بدو یافت رهایی.منوچهری.رهایی بدو یابد از مرگ خویش
مبارز چو عاجز شود از قتال.ناصرخسرو.بوالعباس خلیلی رحمه اﷲ از آن اسیران یکی بود با زر رهایی یافت. ( تاریخ سیستان ).
چو در خاکم نبود از غم جدایی
شوم درخاک تا یابم رهایی.نظامی.رهایی نیابد کس از دست کس
گرفتار را چاره صبر است و بس.سعدی ( بوستان ).تو چرا کار نکنی تا از مذلت خدمت رهایی یابی. ( گلستان ). || معاف شدن. ( ناظم الاطباء ).

معنی کلمه رهایی یافتن در فرهنگ فارسی

خلاص شدن و آزاد شدن و نجات یافتن

جملاتی از کاربرد کلمه رهایی یافتن

دختری که خوانندهٔ کاباره است از سوی صاحب کاباره، که به او علاقه‌مند است، کنترل می‌شود. دختر برای رهایی یافتن از دست صاحب کاباره امیدش به نامزد ایرانی دوستش است که کارش رانندگی کامیون‌های حمل و نقل بین‌المللی است. روزی دختر در زندان برای زندانی‌ها برنامه اجرا می‌کند، و در آن جا با یک زندانی محکوم به اعدام آشنا می‌شود و به زودی به او دل می‌بندد. وقتی رانندهٔ ایرانی آمادگی خود را برای رها کردن دختر از دست کاباره دار اعلام می‌کند، و سعی می‌کند مرد مرد زندانی را فراری دهد، خودش قربانی می‌شود، و مرد زندانی مجدداً به دام می‌افتد.
روزی که گویی: از خطر، کلی رهایی یافتم من زان رهایی یافتن چون مرغ در دامت کنم