رنگ شکستن. [ رَ ش ِ ک َ ت َ ] ( مص مرکب ) بیرنگ کردن. بی رونق کردن : ترسم که شکستی به گلستان تو آید زآن آه که رنگ گل خورشید شکستم.باقر کاشی ( از آنندراج ).
معنی کلمه رنگ شکستن در فرهنگ فارسی
بیرنگ کردن بیرونق کردن
جملاتی از کاربرد کلمه رنگ شکستن
عمارتی که نگردد خراب، همواری است گلی که رنگ شکستن ندیده هشیاری است