رنق

معنی کلمه رنق در لغت نامه دهخدا

رنق. [ رَ ن َ ] ( ع مص ) رُنوق. تیره شدن آب. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). تیره شدن آب و جز آن. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). تیره و کدر شدن. ( از اقرب الموارد ).
رنق. [ رَ ] ( ع ص ) آب تیره. ( از منتهی الارب ). تیره و کدر. رَنَق. ( از اقرب الموارد ). رَنِق. ( از منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به دو لغت اخیر شود.
رنق. [ رَ ن َ ] ( ع ص ) آب تیره. ( مهذب الاسماء ). رجوع به رَنِق و رَنْق شود.
رنق. [ رَ ن ِ ] ( ع ص ) آب تیره. ( منتهی الارب ). تیره و کدر. ( از اقرب الموارد ) ( آنندراج ). رَنْق. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رَنَق. ( اقرب الموارد ). || زیست مکدر و ناخوش. ( منتهی الارب ).

جملاتی از کاربرد کلمه رنق

شهی که از خوشی و خرمی و رونق و فر رنق و ارم از ملک او برنده وام