معنی کلمه رضامند در لغت نامه دهخدا رضامند. [ رِ م َ ] ( ص مرکب ) خوشدل. ( ناظم الاطباء ). خشنود و راضی. ( آنندراج ). با رضای خاطر : همگی به امر رضامند شده. ( مجمل التواریخ گلستانه ). || قبول کننده. || اذن دهنده. ( ناظم الاطباء ).