معنی کلمه رصد دار در لغت نامه دهخدا رصددار. [ رَ ص َ ] ( نف مرکب ) رصدبان. رصدگر. ( یادداشت مؤلف ). || نگهبان راه. راهبان. باجگیر راه. رصدبان : شام و سحر هست رصددار عمرزین دو رصد خط امان کس نیافت.خاقانی.تا نشسته بر در دانش رصدداران جهل در بیابان خموشی کاروان آورده ام.خاقانی.
جملاتی از کاربرد کلمه رصد دار بر شهره سحاب رصد دار گشته کوه بر خیمه سپهر شرح سوز بوده نار به سخن رخت عیب جسته زبیم که رصد دار آن سر راهیم تا نشسته بر ره دانش رصد داران جهل در بیابان خموشی کاروان آوردهام