رسوا گشتن

معنی کلمه رسوا گشتن در لغت نامه دهخدا

رسوا گشتن. [ رُس ْ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) رسوا گردیدن. رسوا شدن. مفتضح گشتن :
بر سر کوی تو هرگاه که پیدا گشتم
سگ کویت به فغان آمد و رسوا گشتم.محتشم کاشانی ( از ارمغان آصفی ).و رجوع به رسوا شدن و رسوا گردیدن شود.

معنی کلمه رسوا گشتن در فرهنگ فارسی

رسوا گردیدن رسوا شدن

جملاتی از کاربرد کلمه رسوا گشتن

تحت چنين شرايطى ، استكبار جهانى دستور حذف رهبران سياسى مكتبى ايران را صادركرد؛ و پس از آن بود كه مردم جهان شاهد ترور بهترين ياران وفادار امام (ره ) شدند؛اما اين شهادتها منجر به استقامت هر چه بيشتر اقشار مختلف مردم و نيز رسوا گشتن چهرهمنافقين و ليبرايها گرديد.
ز رسوا گشتن ِ خود می بترسم اگر زین راز چیزی زو بپرسم