رسن بازی

معنی کلمه رسن بازی در لغت نامه دهخدا

رسن بازی. [ رَ سَم ْ ] ( حامص مرکب ) عمل و شغل رسن باز. ریسمان بازی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
آن رسن کش به لیمیاسازی
من بیچاره در رسن بازی.نظامی.عنکبوتی شدم ز طنازی
وآن شب آموختن رسن بازی.نظامی.بر آن فرضه بی آنکه اندیشه کرد
رسن بازی هندوان پیشه کرد.نظامی.ولی باد از رسن پایت ربوده ست
رسن بازی نمیدانی چه سود است ؟نظامی.چند با تو بگویم که معلق زدن بیاموز و سگ از چنبرجهانیدن و رسن بازی تعلم کن تا از عمر خود برخوردار شوی. ( از منتخب لطائف عبید زاکانی ). و رجوع به رسن باز و مترادفات کلمه شود.

معنی کلمه رسن بازی در فرهنگ فارسی

عمل و شغل رسن باز ریسمان بازی بند بازی .

جملاتی از کاربرد کلمه رسن بازی

خوش آوازی من دیدی دواسازی من دیدی رسن بازی من دیدی از این چنبر چه غم داری
ای زلیخا با رسن بازی گیسوی دراز صد چو یوسف در تک چاه زنخدان کرده‌ای
گرچه بسیاری رسن بازی فکرت کرده‌ام بیش ازین چیزی نمی‌دانم که سر در چنبرم
بجان در زلفش آویزم چه باشد رسن بازی تواند این قدر کرد
فرمان یار خود کنم خاموش باشم تن زنم من چون رسن بازی کنم اندر هوای آن رسن
خوشا با خیال سر زلف یار رسن بازی دل به شب‌های تار
گر دل خسرو رسن بازی کند با زلف تو رشته یک چندی درازش ده ز زلف چون کمند
چون رسن بازی کند زلفین او گردن خورشید در چنبر کشد
از رسن بازی دو زلف سیاه یوسف دل بچاه درفکنی
چرخ حیران شده از دست رسن بازی تو که چسان بر سر آن چاه زنخدان شده‌ای