رخود

معنی کلمه رخود در لغت نامه دهخدا

رخود. [رِخ ْ وَدد ] ( ع ص ) مرد نرم استخوان بسیارگوشت و مؤنث با تاء آید و نیز گفته میشود: رجل رخودالشباب و امراءة رخودالشباب. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). مرد نرم استخوان فربه. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به رخو شود.

معنی کلمه رخود در فرهنگ فارسی

مرد نرم استخوان بسیار گوشت و مونث با تائ آید و نیز گفته میشود رجل رخود الشباب و امراه رخود الشباب یا نرم و نازک .

جملاتی از کاربرد کلمه رخود

زمان رضاشاه از باب اينكه همه دزدى ها منحصر به خودش بود، انحصار دست خودشبود، حكومت ها به اين قدرت نبودند، زمان احمدشاه اينطور نبود كه خود آنها بتوانند همهبرداشت ها را براى خودشان بكنند، اين بود كه دار و دسته هائى كه مى فرستادند اينبساط را درست مى كردند زمان رضاشاه همه دزدى ها از گردنه ها رفته بود تهران ، همهزلى ها(177) از همه جا متمركز شده بود د رخود دستگاه دولتى و از همه بالاتر خودرضا شاه و امثال اينها و اين اسباب اين شده بود كه مردم با دستگاه هاى دولتى مطلقامخالف بودند منتها جرات نمى كردند حرف بزنند، بعضى وقت ها هم مى كردند جرات.(178)