رخصتی

معنی کلمه رخصتی در لغت نامه دهخدا

رخصتی. [ رُ ص َ ] ( ص نسبی ، اِ ) رخصتانه. ( ناظم الاطباء ). رجوع به رخصتانه شود.

معنی کلمه رخصتی در فرهنگ فارسی

رخصتانه

جملاتی از کاربرد کلمه رخصتی

آتش افروخته و خلق به حیرت نگران رخصتی ده که به هنگامه هنر بنمایم
هیچ‌کس را نگسلد تیغ اجل تار حیات تا نه از تیغ جهانسوز تو گیرد رخصتی
رخصتی ده تا کشم تیغ از نیام آتش اندازم در این قوم لئام
دراین کار مختار، ای رهنمای بده رخصتی گرتو را هست رای
خدایگان هنر را اگر درین فتوی به خون گربه ز من رخصتی همی باید
پس از اعلان خبر مرگ واپسین شاه افغانستان، رسانه‌های صوتی و تصویری این کشور با قطع برنامه‌های عادی به پخش قرآن و نعت پرداختند. دولت افغانستان سه روز عزای عمومی و رخصتی اعلان کرد.
هفته‌ای دو روز (شنبه و جمعه) رخصتی می‌باشد.
ای پدر دیگر نماندم طاقتی از برای خاطر حق رخصتی
من و برگشتن ازین قبله؟ که می فرماید؟ رخصتی بایدم از خطّ تو تا برگردم
سوی میدان شهادت رخصتی از پس رخصت مرا هم همتی
بعد از اینکه نیروی افغانی در جنگ سوم افغان انگلیس پیروز شدند، امان‌الله خان در ۱۸ اوت ۱۹۱۹ میلادی استقلال رسمی افغانستان را اعلام کرد و این روز را که مطابق به ۲۸ اسد است رخصتی عمومی اعلان کرد.
شاها مرا بخا کدرت رخصتی فرست کافسرده نک ز باد خزان گلستان من
اعضای شواری عالی مردمی جنبش روشنایی در روزهای قبل از تظاهرات اعلان کردند که تظاهرات روز دوم اسد به عهده حکومت و مشخصاً پولیس ملی است و شورای عالی از حکومت می‌خواهد که برای تأمین امنیت و حفظ نظم عمومی، فردا دوم اسد را رخصتی عمومی اعلام کند.
رخصتی ده تا کند اینک فدا جان به راه اکبرت ای مقتدا