معنی کلمه رخ زرد در لغت نامه دهخدا
به رادی کشد زفت و بد مرد را
کند سرخ چون لاله رخ زرد را.اسدی.آن جام جم پرورد کو؟ آن شاهد رخ زرد کو؟
آن عیسی هر درد کو؟ تریاق بیمار آمده.خاقانی.چونکه زشت و ناخوش و رخ زرد شد
اندک اندک در دل او سرد شد.مولوی.- رخ زرد گشتن ؛ زردروی شدن. روی زرد گشتن. روی زرد شدن :
شهرشهر و خانه خانه قصه کرد
نی رگش جنبید و نی رخ گشت زرد.مولوی.