ذوالقصه

معنی کلمه ذوالقصه در لغت نامه دهخدا

( ذوالقصة ) ذوالقصة. [ ذُل ْ ق َص ْ ص َ ] ( اِخ ) آبی است بنوطریف را بأجا و بعضی گویند کوهی است بسلمی از دو کوه طی نزدیک سقف و غضور و بعضی گفته اند موضعی است در راه ربذه و میان آن و مدینه بیست و چهار میل مسافت است. و موضعی است بین زبالة و شقوق به دو میلی شقوق و ابن الاثیر در المرصع گوید: موضعی است در هشت فرسنگی مدینة و نصر گوید: در بیست و چهار میلی مدینه. ( معجم البلدان ). و رجوع به عقد الفرید ج 5 ص 23 شود.
ذوالقصة. [ ذُل ْ ق َص ْ ص َ ] ( اِخ ) نام بتی است. رجوع به امتاع الاسماع. جزء 1 ص 111 و 264 و 265 شود.

جملاتی از کاربرد کلمه ذوالقصه

محمدبن مسلمه فرماندهى دو جنگ محدود، در زمان پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و به دستورآن حضرت را بر عهده گرفت كه يكى نبرد قرطاء و ديگرى نبرد ذوالقصه بود.
سیاست خالد بن ولید که به دستور ابوبکر و به همراه عدی از طایفه ذوالقصه راهی طلیحه شده بود این بود که بین طوائف مختلف قبیله طی که قبیله بزرگی بود و شامل طوائف مختلف می‌شد تفرقه بیندازد. در این امر با کمک عدی موفق بود و توانست گروهی را به اسلام برگرداند ولی اکثر آنها در تصمیم خود جسورتر شده بودند و برای جنگ آماده بودند.