دیو دید

معنی کلمه دیو دید در لغت نامه دهخدا

دیودید. [ وْ ]( ن مف مرکب ) دیودیده. کنایه از دیوانه و مجنون. ( برهان ). دیوانه و مجنون. ( ناظم الاطباء ). دیوگرفته. دیوزده. معتوه. جن زده. مصروع. ج ، دیودیدگان :
چون ز دیو اوفتاد دیوسوار
رفت چون دیودیدگان از کار.نظامی.

معنی کلمه دیو دید در فرهنگ فارسی

( صفت ) دیوانه مجنون مصروع .

جملاتی از کاربرد کلمه دیو دید

چنان زور و بازو که آن دیو دید بجز بنده کی چاره خود ندید
عقلِ عزیمت گر ما دیو دید نقره آن کار به آهن کشید
بزد دست وآنگه فرا شد ز در یکی دیو دید اندرون با دو سر
یکی دیو دید او نشسته به تخت تنش کوه و بازو چو شاخ درخت
به نزدیکی غار بی‌بن رسید به گرد اندرون لشکر دیو دید