جملاتی از کاربرد کلمه دیو دید
چنان زور و بازو که آن دیو دید بجز بنده کی چاره خود ندید
عقلِ عزیمت گر ما دیو دید نقره آن کار به آهن کشید
بزد دست وآنگه فرا شد ز در یکی دیو دید اندرون با دو سر
یکی دیو دید او نشسته به تخت تنش کوه و بازو چو شاخ درخت
به نزدیکی غار بیبن رسید به گرد اندرون لشکر دیو دید