دیو دولت

معنی کلمه دیو دولت در لغت نامه دهخدا

دیودولت. [ وْ دَ / دُو ل َ ] ( ص مرکب ) ( از: دیو فارسی + دولت عربی ) تیزدولت. که دولت او را بقایی نبود و زود زوال پذیرد و برطرف گردد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). آنکه دولتش را زود زوال باشد. ( شرفنامه منیری ). کنایه از کسی که دولت او سریع الزوال باشد. ( آنندراج ). در اصطلاح کسی را گویند که دولت او را بقایی نباشد. ( از انجمن آرا ). مدبر. ( شرفنامه منیری ). || ( به اضافه ) دشمن دولت. ( شرفنامه منیری ).

معنی کلمه دیو دولت در فرهنگ فارسی

( صفت ) دولتی که زود زوال پذیرد .

جملاتی از کاربرد کلمه دیو دولت

خدنگ او نه عجب گر شهاب سیر بود که دیو دولت او را غمی کند چو شهاب
با دیو دولت تو به دیوان ملک در کلک ترا مزاج شهاب اثیر باد
شهاب کلک تو با دیو دولت تو به سیر همان کند که به دیوان شهاب چرخ اثیر