دین طراز. [ طَ ] ( ص مرکب ) که دین زیور وی باشد. که آرایشی جز دین نپذیرد. || ( نف مرکب ) که دین را آراید و طراز دهد : قطعه ای گرثنا طرازیدم بجهانجوی دین طراز فرست.خاقانی.زهی دین طرازی که بی نقش نامت در آفاق یک حرف معجم ندارد.خاقانی.ملک عقیم گشته ز آل یزید گفتا کز نفس دین طراز تو به حیدری ندارم.خاقانی.
معنی کلمه دین طراز در فرهنگ فارسی
که دین زیور وی باشد .
جملاتی از کاربرد کلمه دین طراز
قطعهای کز ثنا طرازیدم به جهان جوی دین طراز فرست
ملک عقیم گشته ز آل یزید گفتا کز نفس دین طراز تو به حیدری ندارم
بر لباس دین طراز شرع را لفظ و کلکش بود تار و پود و بس