دگرگون شدن. [ دِ گ َ گو ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) دیگرگون شدن. تغییر کردن.تغیر. تغییر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). عوض شدن. با وضعی دیگر شدن. با احوالی دیگر شدن. تغییر احوال دادن. تغییر ماهیت دادن. تغییر کیفیت دادن. به وضعی غیر وضع سابق درآمدن. و رجوع به دگرگون شود : که دگرگون شدند و دیگرسان به نهاد و به خوی و گونه و رنگ.فرخی.من پار دلی داشتم بسامان امسال دگرگون شد و دگرسان.فرخی.دگرگون شدی و دگرگون شود چو بر خوشه باد خزان بروزد.ناصرخسرو.هیچ دگرگون نشدجهان جهان سیرت خلق جهان دگرگون شد.ناصرخسرو.گوئی که روزگار دگرگون شد ای پیر ساده دل تو دگرگونی.ناصرخسرو.تو شده ای دیگر این زمانه همانست کی شود ای بی خرد زمانه دگرگون.ناصرخسرو.ز فرّ ماه فروردین جهان چون خلد رضوان شد همه حالش دگرگون شد همه رسمش دگرسان شد.معزی.چو از سیرت ما دگرگون شود ز پرگار ما زود بیرون شود.نظامی.محالست اگرسفله قارون شود که طبع لئیمش دگرگون شود.سعدی. || منقلب شدن. بهم خوردن : در آن دم که حالش دگرگون شود به مرگ ازسرش هر دو بیرون شود.سعدی.
معنی کلمه دگرگون شدن در فرهنگ فارسی
دیگرگون شدن .
جملاتی از کاربرد کلمه دگرگون شدن
خصوصياتى از حيوان ممكن است دگرگون گردد، و تازه جهش در نسلهائى كه به وجودمى آيند ديده مى شود، نه اينكه حيوانى كه متولد شده است با جهش تغييرشكل دهد، بنابراين دگرگون شدن صورت انسان يا حيوانى به صورت نوع ديگرامرى است خارق العاده .
با وقوع انقلاب ۱۳۵۷ ایران ۳ فروند هواپیمای کنکورد سفارشی هما هرگز به ناوگان هما وارد نشدند، چرا که با دگرگون شدن سیاستهای کشور، این قرارداد توسط دولت انقلابی فسخ شد.
اين جمله توهّمى را كه ممكن است به ذهن كسى برسد دفع نموده ، حقيقت امر را بيان مى كند،چه اختلاف حال كتاب و محو و اثبات آن و دگرگون شدن احكام نوشته شده و قضاء راندهشده در آن ، چه بسا آدمى را به اين توهّم وادارد كه قضايا و امور عالم نزد خداى سبحانهم وضع ثابتى نداشته ، حكم او هم تابع علل وعوامل خارجى است ، عينا مانند احكام ما آدميان و صاحبان شعور، و يا به توهّم بيندازد كهاصلا احكام الهى گزاف و بيهوده است ، و نه خودش به حسب ذات تعين دارد، و نه چيزى ازخارج در تعين آن اثر مى كند.
ماجرای قرارداد ۱۹۱۹ از وثوقالدوله شخصیتی خیانتکار در افکار عمومی ساخته و آینده سیاسیاش را در آن مقطع نابود کرده بود. او ناگزیر به اروپا رفته اما پنج سال بعد، با دگرگون شدن عرصه قدرت، انقراض سلطنت قاجار و به پادشاهی رسیدن رضاشاه به ایران بازگشته و فعالیت سیاسی را از سر گرفته بود. او در نخستین انتخاباتی که پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه انجام گرفت، همچون مصدق به نمایندگی تهران انتخاب شد اما در همان هفتههای آغازین کار مجلس و پیش از آنکه وثوق در مجلس حضور یابد و اعتبارنامهاش مطرح شود، مستوفیالممالک او را به عنوان وزیر عدلیه به مجلس معرفی کرد.
كه خداى سبحان يكى از شبهه هاى كفار منكر معاد را ذكر مى كند، و آن اين است كه آيا بعداز مردن و جدائى اجزاء بدن (از آب و خاك و معدنيهايش ) و جدائى اعضاى آن ، از دست و پاو چشم و گوشش و نابودى همان اجزاء عضويش و دگرگون شدن صورتها و گم گشتندر زمين ، بطوريكه ديگر هيچ باشعورى نتواند خاك ما را از خاك ديگران تشخيص دهد،دوباره خلقت جديدى بخود مى گيريم ؟
كهانا در انتخابات پارلمانى سالهاى 1973، 1977، 1981، خود را كانديدا كرده بودولى موفق به عضويت در كنست نشد. اما با دگرگون شدن اوضاع سياسى و مبانىارزشى در اسرائيل پس از به قدرت رسيدن ليكود درسال 1977 و همزمان با تقويت موقعيت اصول گرايان يهودى و افزايش احساساتخصمانه عليه عرب ها، پايگاه مردمى حزب كاخ گسترش يافت و در نتيجه زمانى كهكهانا در انتخابات سال 1984 نامزد عضويت در كنست شد، توانست با به دست آوردنآراى 26 هزار نفر از واجدين شرايط به عضويت كنست درآيد. عضويت او با توجه بهافكار نژادپرستانه اش و اقدامات فاشيستى اش ، يك رسوايى سياسى براىاسرائيل بود و به همين دليل كنست با تصويب قانونى ، مشاركت احزابى را كه مدافعتبعيض نژاددى بوده و احساسات خصمانه عده اى از شهروندان را عليه عده اى ديگربرمى انگيزند، در انتخابات ممنوع كرده است . دادگاه عالىاسرائيل به استناد اين قانون از شركت حزب كاخ در انتخاباتسال 1988 جلوگيرى كرد.
پاسخى كه خداى تعالى به سوال آن جناب داده كه همان تبعيت بدن از روح باشد، هرچند پاسخى است كه در دفع هر دو شبهه كافى است ، ولى دستورى كه به آن جناب داد وقرآن آنرا حكايت كرد كه چهار مرغ بگيرد و چنين و چنان كند، متضمن و در بردارنده مادهشبهه دوم نيست ، و در آن سخنى از اين شبهه به ميان نيامده است بلكه تنها مساله متفرقشدن اجزا و اختلاط آن و دگرگون شدن صورت و حالات حيوان آمده است ، كه همان شبههاول است ، پس آيه شريفه تنها متعرض دفع شبههاول شده است ، هر چند كه با دفع شبهه اول شبهه دوم نيز دفع مى شود، كه بيانشگذشت ، و بنابراين ، اين قسمت از روايت كه مى گفت : (بعضى بعض ديگر راخوردند)، دخالتى در تفسير آيه ندارد.
اجل حتمى زمان پايان قطعى عمر شخص يا قوم يا چيزى است كه هيچگونه دگرگونى درآن امـكـان نـدارد، ولى اجـل مـشـروط يـا مـعـلق زمـانى است كه با دگرگون شدن شرائط وموانع ممكن است كم و زياد بشود، قبلا در اين زمينه بقدر كافى صحبت كرده ايم .
2 - همچنين از جمله اعمال وقت دگرگون شدن آفتاب به واسطه غروب آن ، اين است كهآنچه را از امام باقر(ع ) روايت شده انجام دهى و بگويى كه فرمود:رسول خدا(ص ) هماره وقتى آفتاب بر سر قلّه كوه سُرخ مى شد، چشمانش پر از اشك مىگرديد و مى فرمود:
پس دگرگون شدن اين نعمت به دست خود آنان و تجاوز از ولايت خداى تعالى و قطعرابطه با آن مقام و ركون به ظالمين و ولايت كفار و دوستى بااهل كتاب چيزى بوده كه توقع آن از آن مردم ميرفته و بر آنان واجب بوده كه از اينانحرافها بر جان خود بترسند و از سخط الهى كه كسى نميتواند از آن جلوگيرى كندبهراسند آن هم با آن تهديدى كه خداى تعالى به آنان كرده و در چند آيهقبل فرموده : (و من يتولهم منكم فانه منهم ان الله لا يهدى القوم الظالمين ) و در آخر آنخبر داده كه ايشان را به سعادتشان هدايت نميكند، پس آن چيزى كه هدايت متعلق بدان استسعادت است و سعادت مسلمين در دنيا به اين است كه در مجتمعشان زندگى و عيشى بر طبقسنت دين و سيره عامه اسلامى داشته باشند.