دکانی
معنی کلمه دکانی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه دکانی در دانشنامه عمومی
جملاتی از کاربرد کلمه دکانی
چو بالای عشقت گشایم دکانی جهد برق غیرت دکانم بسوزد
یحیی بن معاذ گوید صوف پوشیدن زهد نیست دکانی است و سخن گفتن اندر زهد پیشه است و صحبت قافله کردن طمع داشتن است و این همه بند است.
که مقصودم گشاد سینهای بود نه طمع آنک بگشایم دکانی
این چار سو که مرکز سودای ما وتوست دارد دکانی از نفس آرایی زبان
از نامهای مشهور نسل اول ناشران ایران، «علمی»ها و «رمضانی»ها هستند، انتشارات علمی، نام یکی از پرکارترین و مشهورترین ناشران نسل اول صنعت نشر کتاب در ایران است. (چاپخانه متعلق به حاج محمدعلی در باغچه علیجان کوچه خدابندهلو قرار داشت که تقریباً تمام کارهای چاپی آنها را انجام میداد). میرزا علیاکبرخان خوانساری، جد «علمی»ها، در خوانسار به پیشه کتابفروشی اشتغال داشت. او به تهران میآید و در تیمچه حاجبالدوله کتابفروشی دایر میکند. پسر او، میرزا محمد اسماعیل، ابتدا با پدر، سپس بهطور مستقل در خیابان ناصریه (ناصرخسرو بعدی) دکانی باز میکند و به فکر چاپ و نشر میافتد.
نشاط است در دشت در پایکوبی دماغ است در شهر پایِ دکانی
کو خط مشکین که این هنگامه را بر هم زند؟ خوش دکانی بر خود آن زلف پریشان چیده است
ز من و ماست که جانی بگشادهست دکانی و اگر نه به چه بازو کشد او قوس خدایی
زرگر رنگ رخ ما چو دکانی گیرد لقب زرگر ما را همه قلاب کنی
این قریه از شمال به قریه سیدآباد، از جنوب به دره دکانی، از شرق به کوه خوال و از غرب به دره خشکک محصور میباشد. سطح تعلیم در این قریه در حد متوسط قرار دارد و مردم آن از راههای کسب کار آزاد در بازار و زراعت آبی و مالداری، امرار معاش میکنند.
دکانها بینی اندر رسته جان هزاران کاله اندر هر دکانی
بسکه از هر حلقه در هر سو دکانی چیده است بهر سودا کوچه آن زلف بازار خوشیست