دکانچه

معنی کلمه دکانچه در لغت نامه دهخدا

دکانچه. [ دُک ْ کا / چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) مصغر دکان. دکان کوچک. ( ناظم الاطباء ). دکان خرد. ( آنندراج ). دکانک. و رجوع به دکان شود. || تخته ای باشد پیش دکان که دکاندار متاع و کالای خود را بر آن عرض نماید. ( آنندراج ). تخته ها و کرسی که در جلو دکان جهت عرضه متاع و کالا قرار می دهند. ( ناظم الاطباء ). پیشخوان. || دکه. ( زمخشری ). مصطبه. ( تفلیسی ). طاقچه. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). سکوی سرا. ( فرهنگ فارسی معین ). سکوی جلو دکان. ( ناظم الاطباء ) : در دالان بر دکانچه ای نشستم. ( رشحات علی بن حسین کاشفی ). ابونصر در سنه مذکوره صمصام الدوله را بقتل رسانید، مادرش را نیز کشته و آن دو قتیل را در دکانچه سرای عمارت دفن کردند. ( حبیب السیر ).

معنی کلمه دکانچه در فرهنگ فارسی

( اسم ) سکوی سرا

جملاتی از کاربرد کلمه دکانچه

دید پیش دکانچه طباخ چرب رودی، نفیر زد گستاخ
بباغ طبع تو جوشند طایران بهشت چنان که فوج مگس بر دکانچه قناد
دیدم اندر دکانچه ای تنها نوجوانی به حسن بی همتا
باش به دکانچه دوران به هوش جنس گران را مشو ارزان فروش